سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
طلبه تخریبچی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

سلام بر امام رئوف  

میلاد پدر امام جواد معدن جود و کرامت را به همه شما دوستداران ولایت تبریک و تهنیت عرض می نمایم.




موضوع مطلب :
دوشنبه 87/8/13 :: 9:59 صبح

به نام خدای خالق نظم و ترتیب در عالم خلقت

از تاخیر در آبدیت کردن وبلاگ عذر می خوام

امروز یکی از دوستام اومده بود یه برگه دستش بود که روش خیلی بد خط نوشته شده بود : (( انکحت و زوجت موکلتی ..... )) برام خیلی عجیب نبود چون چند بار دیگه هم این اتفاق افتاده بود و کسایی در باره متن صیغه متعه یا عقد دائم و موقت پرسیده بودند اما اینبار با همه دفعه ها فرق داشت چرا که این رفیق ما می خواست بره و تو یه مراسم عقد رسمی عقد دو تا جوون رو بخونه ....

واقعا عجیبه ! آدم یاد اون شعری میوفته که شاعرش میگفت :

یکی بود یکی نبود ، نمی دونم کدوم یکی بود؟! ، کدوم یکی نبود ؟!

ولی مسلمه وقتی این یکی بود ، اون یکی نبود ،یه وقتی اون یکی بود این یکی نبود .

بعد چندین سال نفهمیدم کی بود و کی نبود ؟!! یکی نبود ، کی بود ؟!

ولی مسلمه هر چی بود هرکی هرکی نبود !!!

چون یکی بود ، یکی نبود .

شما می دونید کی به کی بود ؟!!!

چند سال قبل یکی از دوستان طلبه میگفت من رفته بودم در جمع عدهای نظامی سخنرانی کنم دیدم مسئول سان و رژه پادگان خدایی از من بهتر آخوندی حرف زد .

وقتی من رودعوت کرد پشت تریبون منم گفتم افراد خبردار ....

وقتی خبردار شدن آزاد دادم و آنها هم راحت شدند بعد گفتم آقا که وظیفش این بود که سان بده آخوندی حرف زد من هم که اخوندم باید حرف نظامی بزنم .

و البته این یعنی هر کی به هر کی ...

راستی چرا ما فکر می کنیم می تونیم نقش دیگران رو در زندگی بازی کنیم ؟!!
خدایی می کنیم در صورتی که کمترین بنده خدائیم ...

اربابی می کنیم با اینکه ارباب نیستیم ...

ادعاهایی می کنیم که اهلش نیستیم ...

و خلاصه نقشهایی بازی می کنیم که در قد و قواره ما نیست ....

راستی چرا اینطوری شدیم ؟!!!

به این دوستمون عرض می کردم که یه بار از روی این نوشته بخون و ترجمه کن نمی تونست حتی متنی رو که دستش گرفته بود رو بخونه .

عرض می کردم رفیق عزیز می دونی که عقد خوندن کار هر کسی نیست و شرایط عقد از خود متن عقد مهم تره ؟!!

می دونی کسی که عقد می خونه اگه شرایط عقد رو رعایت دو تا مومن در نسلشون چه مشکلاتی رو خواهند داشت ؟!!

و آخرین سئوال اینکه می دونی تو یه کشور اگه هر چیزی سر جاش نباشه هرج و مرج حاکم میشه؟!!

خدا به همه ما رحم کنه




موضوع مطلب :

بخشی از فرمایشات حضرت اقا در دیدار با دولت نهم :

این دولت، دولت کار و اقدام است.

در خدمت به مردم جدیت دارد و به شهرهای کوچک می رود.

شعار گفتمان دولت منطبق با شعار و گفتمان امام و انقلاب است.

عدالت خواهی و شعار آن به صورت جدی دنبال می شود.

استکبار ستیز به معنای ویژه انقلابی آن در دولت است.

یکی از مظاهر دفاع از عزت، بحث انرژی هسته ای است.

روند غرب زدگی در مجموعه های دولت متوقف شد.

جلوی نفوذ گرایش سکولاریستی به بدنه مدیران گرفته شد.

این دولت جرات مقابله با فساد را دارد؛ قلع و قمع اژدهای 7 سر فساد کار سختی است و کسی که آلوده به فساد نباشد، جرات بیشتری برای مبارزه دارد.

وجود روحیه تهاجم در مقابل زورگویان بین المللی.

زنده کردن خصوصیات جوهری و منطق انقلاب.

روحیه مردمی و خاکی دولت.

این خصوصیات موجب حمایت گرم تر از این دولت است.

و اینکه بعضی انتقادهای داخلی و خارجی به دولت تخریب است و تخریب خیانت است و این خیانت به نظام و کشور است.




موضوع مطلب :
یکشنبه 87/5/6 :: 9:57 صبح

مسافر سرزمنیهایی که هنوز نیامده ...

ناراحتی کتف مزاحمی دائمی برای اقا مهدی بود.جایی که قبلا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود.روی این حساب نمی توانست بارهای سنگین بلند کند.

یک روز تصمیم می گیرد برای سرکشی و اطلاع از کمبودهای انبار بازدید به عمل اورد.مسئول انبار((حاج امراله))بود.بیر مردی با لباس سفید و چهره ای گشاده.وقتی اقا مهدی به ان قسمت می رسد حاج امراله و هشت بسیجی جوان در حال خالی کردن بار کامیون بودند که تازه از راه رسیده و اذوقه اورده بود.حاج امراله که مهدی را از روی قیافه نمی شناخت وقتی می بیند ایشان در کناری ایستاده وانها را تماشا می کند داد می زند:جوان....چرا همینطور کناری ایستاده ای و برو بر ما را نگاه می کنی؟تا حالا ندیده ای از کامیون بار خالی کنند؟بیا بابا بیا این گونی ها را تا انبار ببر.امده ای اینجا که کار کنی.یادت باشد.از حالا تا هر وقت که من بگویم باید با به بای این هشت نفراین بارها را خالی کنی فهمیدی؟

واقا مهدی با معصومیتی صمیمی باسخ میدهد:"بله...جشم"

با انکه حمل گونیهایی به ان سنگینی روی کتف مجروح بسیار مشکل بود اقا مهدی بدون اینکه حتی ناله ای کند چابک وتند گونی ها را خالی می کند.

نزدیکیهای ظهر ((طیب))برای دادن امار به حاج امراله به انجا می اید.بعد از سلام و احوالبرسی حاج امراله می گوید:یک بسیجی بر کار امروز به ما کمک می کند نمی دانم از کدام قسمت است.می خواهم بروم و از برسنلی بخواهم که او را به قسمت ما منتقل کند.طیب می برسد)) حاج امراله کدام بسیجی؟))و حاج امراله اقا مهدی را نشان می دهد.

طیب متعجب می شود و به سرعت به طرف اقا مهدی می دود و گونی را از روی شانه های او بر می دارد وبعد با ناراحتی به حاج امراله می گوید:هیچ می دانی این شخص کیست؟این اقا مهدی است.اقا مهدی باکری .فرمانده لشکرمان.

حاج امراله و هشت بسیجی دیگر با تعجبی بغض الود جلو می ایند و اقا مهدی بدون اینکه بگذارد انها حرفی بزنند صورتشان را می بوسد و می گوید:

حاج امراله... من یک بسیجی ام  




موضوع مطلب :
سه شنبه 87/4/4 :: 10:32 صبح

 


 


همه خاطره های مردم چین از روز دوازدهم مه 2008 (23 اردیبهشت 87) تیره است اما آنان دیگر نمی خواهند

 وحشت خود در آن زمان را مرور کنند.

زلزله زدگان فقط می خواهند لحظه های جاودان را به یاد بیاورند.نام های قهرمانان بی نشان ، معمولی هستند اما

 یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند.

زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه «سی چوان»خیلی ها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای

 خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسه هایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود

 قرار داده است..

وقتی گروه نجات ، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه ، چیز عجیبی

 دیدند.زن با حالتی عجیب به زمین افتاده ، زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود.


ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چند ثانیه بعد،

 سرپرست گروه ، دیوانه وار فریاد زد: بیایید، زود بیایید! یک بچه اینجا است. بچه زنده است.

وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت دختر سه - چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد.نوزاد کاملا سالم

 و در خواب عمیق بود.  او در خواب شیرینش نمی دانست چه فاجعه ای وطنش را ویران کرده و مادرش هنگام

 حفاظت از جگرگوشه خود قربانی شده است.

مردم وقتی بچه را بغل کردند، یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده

می شد: عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت داشت.




موضوع مطلب :
یکشنبه 87/3/19 :: 2:1 عصر

مدیون خون کیستید؟

شیعیان! مدیون خون کیستید؟
زنده از رقص جنون کیستید؟
کیست تا اسلام را یاری کند؟
حکم حق را در زمین جاری کند؟
شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد؟
پرچم خون رنگ عاشورا چه شد؟
کیست تا پرچم به دوش خون کشد؟
شیعه را از خواب خوش بیرون کشد؟
گفت مولاکل ارض کربلا
شیعه یعنی غربت و رنج و بلا
کربلاغوغاست ساز و برگ کو؟
ظهر عاشوراست شور مرگ کو؟
ظهر عاشورا “فاین تذهبون”؟
“لم تقولان، مالاتفعلون”؟




موضوع مطلب :
چهارشنبه 87/2/11 :: 12:31 عصر

خاطره ای از یک عاشق دلسوخته دفاع مقدس :

 

فکر مى کنم سال 73 بود یا 74 که عصر عاشورا بود و دل ها محزون ازیاد ابا عبدالله الحسین(علیه السلام). خاطرات مقتل و گودال قتلگه، پیکر بى سرو... بچه ها در میدان مین فکه، منطقه والفجر یک مشغول جستجو بودند. مدتى میدان مین را بالا و پایین رفته بودیم ولى از شهید هیچ خبرى نبود. خیلى گرفته و پکر بودیم. همین جور که تنها داشتم قدم مى زدم، به شهدا التماس مى کردم که خودى نشان بدهند. قدم زنان تا زیر ارتفاع 112 رفتم. ناگهان میان خاک ها و علف هاى اطلاف، چشمم افتاد به شیئى سرخن رنگ که خیلى به چشم مى زد. خوب که توجه کردم، دیدم یک انگشتر است. جلوتر رفتم که آن را بردارم. در کمال تعجب دیدم یک بند انگشت استخوانى داخل حلقه انگشتر قرار دارد. صحنه عجیب و زیبایى بود. بلادرنگ مشغول کندن اطراف آنجا شدم تا بقیه پیکر شهید را در آورم.

بچه ها را صدا زدم و آمدند. على آقا محمودوند و بقیه آمدند. آنجا یک استخوان لگن و یک کلاه خود آهنى و یک جیب خشاب پیدا کردیم. خیلى عجیب بود. در ایام محرم، نزدیک عاشورا و اتفاقاً صحنه دیدنى بود. هر کدام از بچه ها که مى آمدند با دیدن این صحنه، خوا نا خواه بر زمین مى نشستند و بغضشان مى ترکید و مى زدند زیر گریه. بچه ها شروع کردند به ذکر مصیبت خواندن. همه در ذهن خود موضوع را پیوند دادند به روز عاشورا و انگشت و انگشتر حضرت امام حسین(علیه السلام).




موضوع مطلب :

به نام خدا

دوستان عزیز من سلام

اصلا متوجه گذشت زمان نشدم و نا گهان خودم را یافتم و دیدم عید شد و یک سال گذشته ...

سال نو مبارک ...

***********

نمی خواستم آبدیت کنم اما حرفی در سینه دارم که الا این صفحه دیجیتالی جایی تاب شنیدن ان را ندارد ...

*********

احمدی نژاد در تشییع پیکر محافظش

شاید اگر رئیس جمهور محبوب من هم این درد دل را می شنید اشک از دیدگانش جاری میشد ....

امروز خودم را دلداری می دادم که حتما او نمی داند و نشنیده که رهبر انقلاب سال گذشته از فرهنگ گفت و فرنگ را در کشور ما مظلوم ارزیابی نمودند ....

شاید احمدی نژاد خبر ندارد که در دستگاه فرهنگی وزارت ارشاد چه می گذرد ....

شاید علت این باشد که دولت در ایام عید تعطیل است و رئیس جمهور گزارشات وزارت ارشاد را نمی خواند ...

اما نه همین دیروز بود که چهره خسته احمدی نژاد را در تلویزیون می دیدم ...

چند هفته پیش از شبکه قرآن شاهد پخش صدای صوت قرآن یک خانم بودم یاد دوران کودکی ام افتادم ...

وقتی ما بچه بودیم تلویزیون هر چیزی را پخش نمی کرد چون تازه انقلاب کرده بودیم و مردم به خلاف شرع واکنش می دادند برای همین اگر گاهی مطلبی که کمی با شرع مطابق نبود در یکی از برنامه های تلویزیون پخش می شد می گفتند آقای هاشمی رئیس رسانه ملی خواب است و از دستشان در رفته ...

راستی آقای ضرغامی هم خواب است که در روز روشن صدای تلاوت قرآن با صوت یک زن را رسانه پخش می کند و تصویر آن زن را نیز پخش می نماید ؟!!!

البته تلویزیون که مطلبی پخش می کند با خود می گویم آقای رئیس جمهور چه گناهی دارد ؟!!! شورای سیاست گذاری رسانه ملی مقصر است که از حضور مجتهدین اسلام بی بهره اند ....

دیروز که سوار تاکسی شدم دیدم صدای یک زن در حال پخش شدن از ضبط ماشین است ...

به راننده که اعتراض کردم با تندی گفت تو رو خدا شما دیگه کاسه داغتر از آش نشوید چرا که این نوار از ارشاد مجوز دارد و خود آخوندا مجوز دادن بهش ...

راستش رو بخواید تف سر بالا بود ....

حرفی برای گفتن نداشتم ...

در دلم دعا کردم که خدا به این حنجره از فریاد پاره ما قوت و قدرت دهد تا زمانی که حرفمان به گوش احمدی نژاد  برسد فریاد کنیم که ای مسلمانها اینجا جمهوری اسلامی ایران است و تمام مراجع فرموده اند صدای زن حرام است ....

راستی گاهی آدم دلش برای دولت آزادی تنگ میشه :

 




موضوع مطلب :

به نام خدا

گاهی که فکر می کنم می بینم انقلاب از واژه های غریبی است که کمتر ما این واژه اثر گذار و ارزشمند را درک کرده ایم ...

رسمه که همیشه به ایام دهه فجر که می رسیم آمار و ارقام می دیم و می گیم قبل انقلاب در نقطه A بودیم و الان در نقطه B هستیم . بد نیست که در آستانه ایام الله دهه فجر انقلاب به قطره ای از دریای افتخارات انقلاب اشاره کنیم .

قبل از انقلاب ما آزادی نداشتیم .... بعد انقلاب آنقدر ازادی داریم که آزادیهای دیگران را سلب می کنیم ...و باز هم ازادیم که جو سازی کنیم که آزادی نداریم .

قبل از انقلاب ما خوباوری نداشتیم .... بعد انقلاب در حال رسیدن به خود باوری هستیم .

قبل از انقلاب ما از امریکا می ترسیدیم ....بعد انقلاب امریکااز ما می ترسد .

قبل از انقلاب مستشاران امریکایی اجازه نمی دادند که ما به به هواپیما نزدیک شویم.... بعد انقلاب ما خو هواپیما را ساختیم و خلبان آن شدیم.

و هزاران افتخار دیگر که از حوصله ما خارج است...

و در آخر قبل از انقلاب ما آخوند خلبان نداشتیم و الان داریم ...

  عکسهایی که ملاحظه می فرمائید عکسهایی است از صاحب وبلاگ ارزشمند لبگزه که به دلیل تقاضاهای فراوان جهت استحضار و ملاحظه دوستان در فضای نت قرار گرفته است.




موضوع مطلب :
<      1   2   3   4   5   >>   >
موضوعات
پیوندها
امکانات جانبی

بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 74
کل بازدیدها: 317598