سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
طلبه تخریبچی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

بسم المعشوق

 

داشتم خودم رو آماده میکردم تا یواش یواش ورود به محرم رو تسلیت بگم به مخاطبان وبلاگم ...

خیلی دنبال سوژه بودم برای آبدیت تا اینکه امروز عزمم رو جزم کردم در باره محرم و بوی قیمه حضرت بنویسم که خوب دیدم فردا اول محرمه و روز دفاع از علی زمانه برای همین بهتر دیدم این پست رو به دعوت از همه عاشوراییان به راهپمایی فردا اختصاص بدم و بعدا به خورشت و اینام بپردازم ...

 

فردا آقا جان ما در صحنه ایم .....و خونمان را به شما هدیه میدهیم .

تو ولی ما و بهترین مقتدای دورانی ....باقیمانده  نسل مادرت زهرا سلام الله...

و تنها جانشین خلف مهدی زهرا سلام الله ...

 

دنیا باید بداند که ما لشگریان سید علی خامنه ای هستیم و به عشق او در صحنه ایم ....

 

 




موضوع مطلب : دنیابایدبداند کهما لشگریانسید علیخامنه ایهستیم و بهعشقاودر صحنهایم ....
سه شنبه 88/9/17 :: 12:54 عصر

(به مناسبت روز دانشجو )...

 

آقای مهندس به تبریک می گویم برای به دست اوردن همه این افتخارات ....

امروز 16 آذر است ... یاد آور سفر ننگین رئیس جمهور منحوس امریکا به ایران و شهادت دانشجویان مخالف با استکبار جهانی ...

به خاطر می آورم نامه دانشجویان مسلمان را به نیکسون که نوشته بودند قدم شما آنقدر مبارک بود که سه نفر از بهترین جوانان دانشجو را جلوی پای شما سر بریدند ....

باید به شما عرض کنم هدف والای شما در کسب قدرت و نوکری اجانب آنقدر ارزشمند است که علاوه بر قتل عده ای از جوانان این کشور که شما مسئول آن هستید ،شما وعده ای حاظرید حتی انقلاب را در پیش قدم آلوده به خیانت به بهترین جوانان این ملت و شریف ترین مردم دنیا (مردم ایران ) سر ببرند ...

عده ای دیگر حاظرند  خون شهدا را فرش راه شما نمایند ...

وقتی دستت را فاتحانه بالا می بری دیگر دم خروس از زیر بغل شما بیرون نمیزند ، بلکه بیچاره خروس تمام قد پیدا میشود و نمایان میشود...

راستش نمیدانم بعضی ازجوانان وطن را چه شده که با این همه زیرکی دست تو و همراهانت را هنوز نخوانده اند ...

راستش سیاه پوستان آنگولا و سومالی که شما و هم حزبی هایتان انها را مسخره می کردید هم دست شما را خوانده اند ....

قدم به قدم که پیش میروی با گامهای استوار ارتفاعات پست ذلت را فتح می کنی سردارفاتح ذلتها و خیانتها ... این فتح مبارکت باد.

یادم هست قبل از انتخابات در همین بلوار کشاورز با یک جوان بسیجی صحبت می کردم می گفت : شما موسوی را نمیشناسید او یک بسیجی است ....

راستش را بخواهی امروز موسوی بسیجی را شناختم .... بیانیه ات در رسای بسیج گویا بود ...

 بسیجی مدافع اسلام امریکایی تولدت مبارک ....

راستش تو در این انتخابات دوباره متولد شده ای .... و این بار با مشی دفاع از منافع امریکا و استکبار ...

باور نمی کنم که این تولد از سر جهالت باشد ... بله برادر از سر حماقت است و کینه توزی ...

راستش را بخواهی دیگر باور نمی کنم که همراهی تو با امام راحل از سر تظاهر و عوام فریبی نباشد چرا که اما در رسای شما فرموده بودند که اگر نبود خدمات شما شما را خائن میدانستم ....راستش را بخواهی من به عنوان یک جوان نسل سومی این فرمایش امام را خیانت تو برداشت می کنم به امام و دادن جام زهر به ایشان ....

این ارتفاعی که فتح کرده ای خیلی پست و زبون است ...مبارکت باد .

دانشجو زنده است چون اسلام علوی و حسینی زنده است و رنگ سبزاستکباری را دوا رنگ سرخ حسینی است ...

سردار جنبش سبزاستکباری ، یاران امیر خراسانی تورا خوب میشناسند و قدم به قدم راهت را خوب میشناسانند ومحکم در مقابل تو و اربابانت ایستاده اند ....

 والسلام من التبع الهدی




موضوع مطلب : فاتح ارتفاعات پستمیر حسین موسویخیانتاربابان امریکاییخون جوانانمردم ایرانطلبه تخریبچی

به نام خدا

دوستان عزیز سلام

از تاخیری که در به روز کردن وبلاگ پیش اومد متاسفم .

یکی از تاثیر گذار ترین داستانهایی که از زندگی بزرگا ن شنیدم رو می خوام براتون نقل کنم امیدوارم که مورد توجه شما هم باشه .

******

مترجم تفسیر المیزان سید محمد باقر موسوی همدانی نقل میکند :

علی نامی در همدان در محله ای که الان کنار مصلی فعلی همدان است به نام گند آب زندگی میکرده .

اسمش علی است و چون در این محله زندگی می کند به او علی گندابی می گویند .

علی گندابی قیافه بسیار زیبا خوشکلی داشته ،چشمان زاغ ،موهای بور و یک کلاه پشمی سرش میگذاشته که به زیباییش اضافه میکرده .

علی گندابی لات بوده و ته دلش یه عالمه معرفت و مرام بوده ...

جلو قهوه خونه نسشته بود داشت قلیون میکشید یه وقت دید یه خانمی که تازه شوهر کرده بود ایستاده و داره به این علی نگاه میکنه ، علی هم تیپی زده بوده و با این قیافش که خوشکله ، داشت نگاه میکرد . به خودش نهیب زد و گفت آی علی حق نداری یه جوری تیپ بزنی که زنهای جوون به تو نگاه بکنند .

علی گندابی که این حادثه رو دید پاشد و موهاشو ژولیده کرد و گفت علی یه جوری قیافتو درست کردی که ناموس مردم به تو نگاه میکنه ؟!!!

گذشت ....

آشیخ حسن نامیه تو همدان، میگه رفتم تو یکی از دهاتهای همدان که خیلی هم روستای خوبیه و کلی شهید داده روضه بخونم اومدم که برگردم دیر وقت بود و درهای دروازه  رو بسته بودند .

اومدم در بزنم دیدم علی گندابی مست لایعقل قمه به دست پشت در ایستاده با دوستاش ، معطل مونده بودم که چه بکنم ؟!

نه می تونستم بمونم از ترس درنده ها و نه می تونستم در بزنم از ترس علی گندابی ، خلاصه دل رو زدم به دریا و در زدم دیدم علی گندابی با یه صدای گرفته گفت کیه ؟! با ترس و لرز گفتم منم دیدم علی گندابی قمه به دست داره اربده میکشه تا منو دید گوشه عبام رو گرفت و گفت : آشیخ حسن این موقع شب اینجا چه غلطی می کنی ؟ !!

گفتم  راستش علی جان رفته بودم یکی از روستاهای اطراف مجلس روضه برا امام حسین (ع) روضه بخونم .

گفت : شمام گندشو در آوردین هر روز و هر شب مجلس روضه امام حسین (ع) خسته نشدین اینقدر مجلس روضه؟!

گفتم : این چه حرفیه میزنی ؟!

گفتم علی فرق داره آخه امشب شب اول محرم امام حسینه ....

آقا علی مست لایعقل عرق خور تا این حرف رو شنید اونقدر این سرشو یه دروازه زد ....

با خودش می گفت علی ؟ خجالت نکشیدی محرم امام حسین (ع ) اومده و تو عوض اینکه بری مجلس روضه عرق خوردی و مست و لایعقل داری اربده می کشی ؟!

ای بی حیا !!!

همه وقت گناه تو محرم هم گناه ؟!!

کمی آروم شد و گفت شیخ الان با این قمه می زنم تیکه تیکت می کنم باید الان برای من روضه بخونی !

منبر می خوای ؟ خودم میشم منبرت الان باید برام روضه بخونی !خم شد شیخ هم روی کمرش نشست و بدون مقدمه گفت : ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ....... سقای حسین سید و سالار نیامد ...

شیخ میگه یه وقت دیدم دارم بالا و ÷ایین میرم و علی گندابی مست لایعقل داره به پهنای صورت گریه میکنه ....

روضم که تموم شد گفت شیخ میشه یه کاری برای من بکنی ؟!!

گفتم چی کار؟!

گفت روتو بکن به حرم امیر المومنین و بگو آقا علی گندابی قول میده دیگه لب به عرق نزنه ...

خدا حافظی کردیم و رفتیم خونه و فردا ما رفتیم مسجد جامع نماز رو که خوندم رو منبر رفتم گفتم مردم مژده بدم علی گندابی توبه کرده ...

کسی باور نمیکرد این جریان رو ....

نماز که تموم شد با جمعیت رفتیم در خونه علی گندابی رو زدیم زنش اومد گفت بله؟ !

گفتیم علی کجاست ؟!

گفت نصف شب اومد ساکشو برداشت گفت زن میرم یا آدم میشم برمی گردم یا دیگه بر نمی گردم ....

گفتیم کجا رفت ؟!!

گفت جایی بجز کربلا ندارم ....

.......

مدتی علی گندابی اومد کربلا ... اونقدر موند تا زنگار از قلبش زدوده شد ....

میرزای شیرازی تو نجف نماز میخونه اومد این ته مجلس نماز خوند اونقدر اومد جلو .....اومد جلو تا ملازم میرزا شد ....

نشست کنار میرزا ...

وقتی میرزا وارد حرم میشد میدید علی نیست اونقدر می ایستاد تا علی گندابی بیاد ....

یه وقت کسی اومد و گفت میرزا یکی ازعلما و زائرین امیر المومنین از دنیا رفته .... میرزا دستور داد مهمین زیر پای زائرا یه قبری براش آماده کنند ...بین الصلاتین هم بیارید نمازشو بخونم و و بعد از نماز هم خاکش کنیم ...

نماز اول رو که خوندند اومدند گفتند میرزا قبرآماده شده اما اون عالم دوباره زنده شده ...

و قلبش شروع کرده به کار کردن ....

میرزا گفت : قبر رو نپوشونید یه حکمتی تو این کار هست ....

نماز رو که خوندند اومدند گفتند میرزا : علی گندابی همین که رفته سجده سر از سجده بلند نمی کنه ....

اومدن صداش کردند دیدن علی گندابی مرده ....

میرزا گفت میدونید علی گندابی تو سجده آخرش به خدا چی گفت ؟! خدا رو به آبروی امیر المومنین قسم داد: گفت یه قبر کنار امیر المومنین خالیه من برم اونجا بخوابم ؟!!

و خدا دعای علی گندابی رو مستجاب کرد ....

لذا ببینید گریه بر ابوالفضل چه کارها که نمی کند ....




موضوع مطلب : گریه بر ابوالفضل چه کارها که نمی کند ....طلبهتخریبچیعلی گندابی

به نام خدا

کورش جان داداش سلام

نمی دونم کی هستی ؟! واقعا پیامبر بودی ؟ نبودی ؟ نمی دونم ...

فقط میدونم این روزا هر کی بی غیرته و می خواد داد و فریاد بزنه و بگه نه من باغیرتم از تو مایه میذاره ...

نمیدونم واقعا حالا کارهایی که تر کردی برای ایران بزرگتر از امسال شهدای هشت سال دفاع مقدسه ؟!

به هر حال میدونم داداش که اینای که سنگ تو رو به سینه میزنند نه از تو خوششون میاد نه از ما اما به حال فکر میکنم مظلوم واقع شدی ... فکر کنم اگه این کسایی که دست به دامن تو شدن اگه زیادی به دامنت فشار بیارن پاره میشه و یواش یواش باید برات یه دامن سبز بخریم یا بگیم فائزه خانم یه مانتو از اون چند ده هزار مانتوی اهدایی فامیلای انگلیسیش بهت بده که یه وقت خدای نکرده آّرو ریزه نشه . 

riakaran

راستی زمان شمام اینطوری از جمهوری ایرانی دفاع میشد ؟!! واقعا که

CIMG2811

1225

CIMG2854

4985_1107715506839_1645376771_238639_4679059_n

راستی کورش جون داداش ؛ یواشکی به این زائرات  بگو شلوار خواهر کوچیکشون رو اشتباهی پوشیدن یه وقت نگن ما حواسمون نیست آآآآ. حواسمون حسابی هست .

داداش راستشو بخوای این صدام بی ریخت که به ایران حمله کرده بود رفیقات بدشون نمیومد یه خواهری ؛ برادری ، چیزی هم از بابا صدامشون داشته باشن که خوب متاسفانه با همت مردم خدا قسمتشون نکرد.

حالا هی داد میزنند که ایران و فلان و بهمان ...

تو رو خدا اینا گوششون رو اینقدر بهت نزدیم کیکنند که آدم فکر میکنه دخیل بستن به سنگای شما بهشون بگو بابا جون شما اگه مرد بودین اقلا یه شهیدی چیزی تو این 8 سال برای جمهوری ایرانی میدادین !!!

42-22669569

capt.ven14009091523.italy_venice_film_festival_zanan_bedoone_mardan__women_without_men___ven140

8222_151769899296_636849296_2423119_5509813_n

اصلا ولش کن داداش راستی خودت چطوری ؟ !!

یه وقت از این ورا رد می شدی یه سر به ما بزن با هم یه آبگوشتی چیزی بخوریم ...

این روزا از بس از برکت رفیقات سبزی زیاد شده که قورمه سبزی هم قیمتی نداره واسه همین با این حقوق ناچیز کارمندی میشه قورمه سبزی هم زد آآآ.

خوب دیگه داداش مزاحم نمیشم فقط به این رفقات بگو بابا ما هستیم اونا خودشون رو به زحمت نندازن بی خودی وقت میذارن و پول خرج می کنن و مجلس دیسکو و دانسینگ راه میندازن و خودشون خسته می کنند .

 




موضوع مطلب : جنبش سبز میر حسین موسوی کروبی احمدی نژاد انتخابات تحریم سگ سبز و

شعر حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی


دیشب این طبع، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته‌تان
واژه‌هایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
***
چیست روباه در مصاف شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
می‌شود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشی‌ات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی
***
واژه‌ها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور
***
این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی
***
سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل
***
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»
***
گرچه در باغ سینه‌ات داری
لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعت‌ها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!




موضوع مطلب : اقا . خامنه ای . جسم . ناقص . کامل . نماز جمعه . امام زمان و ...

به نام خدا

تقدیم به خدمتگذار با شرافت و صادق ملت ایران دکتر محمود احمدی نژاد

 

ای که به ما آموختی که میشود و می توانیم، آن شعار عزت امام راحل زنده است .

امروز باید حرف آخرم را می زدم و تصمیم نهایی خود را برای سرنوشت خود و ملتم می گرفتم و آن را فردا جمعه 22 خرداد ماه 1388 روی برگه سفید رای می نوشتم .

امروز با افتخار فریاد میزنم که من به عنوان طلبه ای کوچک بار دیگر به احترام صداقت ، شرافت ، مردانگی ، از خودگذشتگی ، سادگی ، قاطعیت و شجاعت ایشان به دکتر محمود احمدی نژاد رای میدهم  و دیگران را نیز به این امر دعوت می کنم.

تا دنیا بداند انسانها میمیرند اما شرافت و صداقت نمی میرد و تبلیغات دشمن نمی تواند مسیر ملت پر افتخار ملت ایران را عوض کند یا در ان خللی وارد نماید. 




موضوع مطلب : رای - انتخابات و...
یکشنبه 88/3/10 :: 11:39 عصر

به نام آنکه اول و اخر عالم و آدم است ...

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد                                            چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

   پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند                                                        چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشند

دلم برای آقام تنگ شده ....

کجایی آقا ؟!

شهر خیلی خسته کننده و شلوغه ....

 




موضوع مطلب : دلم برای تو تنگ است ...
چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش. جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش...
- آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل...
- دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
- آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن...
حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود.
التماس دعای حاج شمس و راهی راه...

***
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان... رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند...

***
- حاج مرشد!
- جانم آقا سید؟
- آنجا را می‌بینی؟ آن خانم...
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
- استغفرالله ربی و اتوب‌الیه...
سید انگار فکرش جای دیگری است...
- حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:
- حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب... یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
- سبحان الله...
سید مکثی می‌کند.
- بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند. به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه می‌افتد.
حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!...
زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش...
- دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:
- حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم...
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:
- این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است... تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نه ایست!...
سید به حاجی ملحق می‌شود و دور...
انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد...

***
چندسال بعد...نمی‌دانم چندسال... حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
- زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
- آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت... این مرد، شوهر من است و چند روزی است که مشرف شدیم زیارت... آقا سید! من دیگر... خوب شده‌ام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است...

پ.ن:
سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت...



موضوع مطلب : سید مهدی قوام و ...

به نام خدا

هفته بسیج را به همه بسیجیان عزیز و متفکران راه خمینی کبیر تبریک و تهنیت عرض می کنم .

وقتی که با خودم فکر می کنم می بینم که رهبر ما خمینی چقدر تیز بین و با خرد بود که تمام تلاش خود را در جهت اندیشه مداری در جامعه کردتا خدای نا کرده ظواهر ما را از باطن اشیاء یا امیال و اغراض دور نکند .

چند روز پیش عکسهایی را دیدم از گرگهای امریکایی که در حال ترحم به مردم عراق را به تصویر کشانده بودند .

بر آن شدم که نامه ای به سربازان موضوع عکسها بنویسم . متن نامه نگاشته شده به شرح زیر است :

به نام خدایی که از تانکهای امریکایی و اسرائیلی موجود در جهان بزرگتر است

 

برادر و خواهر اشغالگر و متجاوز من سلام

همیشه آروز می کنم که خدای عالم یا مرا بی برادر و خواهر کند یا شما را هدایت نماید.

 

وقتی اشکهای تو را می بینم که به ژهنای صورت روان است بسیار دلم برای تو می سوزد و جگرم از این سوزش به درد می اید چرا که در ابتدا به این فکر می کنم تو اگه در دین با من برابر نیستی اما لا اقل انسانی و در انسانیت با هم برابریم .

 

نمی دانم ! شاید من در باره تو اشتباه می کنم و اگر خود من در یکی از ایالات کالیفرنیا متولد می شد یا مثلا در یکی از محلات ایالت تگزاس و هیچ امکانی برای شناخت اسلام نمی داشتم و با خمینی و یاران شهیدش آشنا نبودم مثل تو امروز غافل تر از حال اکنونم می بودم .

وقتی دست نوازشگر و مهربان تو را بر سر احساس می کنم و با سلاح تو بازی می کنم کودکانه فراموش می کنم که به قول شهید محمد رضا احدی کالیبر این سلاح چند است ؟

فراموش می کنم که معلم مدرسه ما به ما یاد می داد که محاسبه کنید اگر کالیبر یک سلاح امریکایی آنهم از گروه رویال ماینز که همه چیزش منافع گروه جنگ طلبش است فلان عدد باشد و ماشه این سلاح توسط  سرباز مهربان عکس فوق کشیده شود چند نفر عزا دار میشوند و از کجای شهر صدای زجه و شیون بلند می شود و کدام نو جوان یتیم می شود و کدام زن بیوه می گردد ؟

فراموش می کنم که اصلا تو برای اشغال کشورم آمده ای و انحراف در نسل مردم ما و .... از اهداف تو و کار فرمایان شرکت نظامی توست .

وقتی که بر جسد بی جان خواهرم گریه می کنی از یاد می برم که همین چند ساعت قبل گلوله سلاح تو او را از پای در آورده !

 

وقتی که عکس تو را در حال ترحم بر زهرا ابوحسن کودک یک سال و چند ماهه عراقی می بینم با خودم می گویم آدم خوب و بد همه جا هست و تو از نوع خوبشان هستی ....

از همان گرگهایی که می درند و بعد بر سر نعش طعمه خود اشک می ریزند.

 

وقتی عکس یادگاری در کنار ماشین پنچر ابوزید می گیری شک و من از تصنعی بودن ان خبر ندارم با خودم فکر می کنم که شاید خمینی در باره شما اشتباه می کرد و شما مهربانتر از مادرید...

وقتی که این عکسها را می بینم شرمنده می شوم و فراموش می کنم که شما به دختر خردسال عراقی تجاوز کردید و او که نمی توانست این سفاکی و ددمنشی شما را تحمل کند از اثر این تجاوز جسمی دیوانه شد و بعد جان داد ....

برادر و خواهر امریکایی و اسرائیلی من هنوز در این کشور مردمی هستند که نمی توانند خط امام را فراموش کنند ...

هنوز کسانی هستند که سباز نائب او امام خامنه ای هستند ....

هنوز غیرت و شرف مردم ایران زمین زبانزد دنیاست ...

نمی دانم که تابع چه سیاستی هستی و اهل کجای عالمی اما فقط همین را بدان که خدای ناکرده هیچوقت ایران را هیچ جای دنیا مقایسه نکنی چرا که ایران بسیج دارد و دنیا بی بسیج مرده و بی جان است ...

 

 




موضوع مطلب : هفته بسیج،برادران وخواهران،امریکایی ، اسرائیلی،نامه،کودکان،زنان،
<      1   2   3   4      
موضوعات
پیوندها
امکانات جانبی

بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 317195