طلبه تخریبچی طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آرشیو وبلاگ به نام خدا سلام گاهی ادبیات اخوندی کار دست ادم میده مخصوصا اینکه طرف حسابت خیلی با هوش تر و ریز بین تر از اونی باشه که فکرشو می کنی .
برای نمونه باید عرض کنم : تازه ازدواج کرده بودم و به رسم همه تازه دامادها که معمولا یکی از بچه های فامیل حاج خانمشون رو زیادی تحویل می گیرن .... حاج خانم ما هم یه خواهر زاده داشت که سیده تشریف داشتندوتنها بچه فامیلشون بود و ما هم گاهی براش شعر می گفتیم و تحویلش می گرفتیم ... گاهی براش می خوندیم : سیده ها فرشتن ..... دخترای بهشتن ...... مادرشون فاطمه است .... دشمناشون چه زشتن . کلی کیف می کرد ... یه روز که داشتم برای امتحاناتم آماده می شدم و مشغول درس خوندن بودم متوجه شدم که این خانم کوچولو داره می ره پارک و سینما و .... با صدای بلند گفت عمو علی خدا نگهدار ما رفتیم ... منم با صدای بلند گفتم به سلامت عمو ، التماس دعا ... مشغول درس بودم دیدم تو چهار چوب در ایستاده و می گه : عمو داریم می ریم پارک آآآآآآآا مسجد و امام زاده نمی ریم که می گید التماس دعا . اونقدر تو برجکم خورده بود که حرفی برای گفتن نداشتم اینجا بود که فهمیدم باید دقت نظرم رو بیشتر کنم و هوای بچه های امروزی رو داشته باشم . موضوع مطلب : به نام خدا سلام آخرین باری که واژه نان آور را شنیده ام یادم نیست ...
آخرین باری که که یک نان آور دیده ام همین دو سه دقیقه پیش روبری آئینه بود .... قدیمترها که علم پیشرفت نکرده بود بچه های اتابک و دروازه غار و نازی آباد، به کسی که اول صبح با خمیر گیر های نانوایی از خانه بیرون می رفت و با مطربهای مجالس شادی به خانه بر می گشت (1)، می گفتند بولدوزر، اما امروز که علم پیشرفت کرده برو بچه های جردن ونیاوران و ... به بولدوزر می گویند : انسان اکونومیک .
گاهی آرزو می کنم که یک بولدوزر نباشم و یک پدر باشم و یا یک همسر و شاید هم یک دوست و یا شاید هم یک همسایه یا یک ... . ولی مگر می شود ؟!!! یه سرباز و این همه لشکر ؟!!! از اجاره خونه و 700000 تومان پول طرح ترافیک و شهریه چند صد هزار تومانی دانشگاه خود و بچه ها و ... که بگذریم مهمان جای خود را دارد و مگر می شود با حبیب خدا طرف شد و از گل نازگتر گفت و چند نوع میوه و شیرینی و غذا صرو نکرد ؟!!! البته در این روزگار به این چیزها می گن حق حیات و فکر نمی کنم کسی از این چیزها فارغ باشه ... باید سعی کنی که زنده بمونی و البته زندگی هم نکردی ، نکردی ... . می خواستم جای خدا رو تو این زندگی بپرسم و سراغ خدا رو بگیرم که دیگه خداییش دلم نیومد و دیدم نمک رو زخم دلت پاشیدنه چون هر کسی می دونه که تو این مصرف زدگی و اکونومیک گرایی دیگه جایی برای خدا نمی مونه و همش باید از بوق هاپو تا سوت عمو (2) تلاش کنی تا برای دیگران زندگی سازی کنی ... . دارم فکر می کنم و در اعماق تفکراتم ، یاد مصاحبه ای می افتم که چند وقت پیش از شبکه 3 سیما پخش میشد : پلان شماره 1
مصاحبه گر تو یه فضای صمیمی با یه آدم پنجاه و دو یا سه ساله مصاحبه می کرد و ازش پرسید :- حاج آقا میشه بپرسم ماهیانه چند حقوق می گیرید و چند تا بچه دارید ؟! - جواب داد : 25000 تومان حقوق بازنشستگی می گیرم و دو تا بچه دارم که یکیشون ازدواج کرده و دیگری هم دانشجوی دانشگاه آزاده. - حاج آقا ازاین حقوق و اوضاع اقتصادی راضی هستید؟ ! - الحمدو لله راضی هستیم به رضای خدا و داریم تلاش می کنیم که دخل و خرج رو جور کنیم . پلان شماره 2
مصاحبه گر جلوی یه ماشین پرادو رو گرفت و با راننده پرادو شروع به مصاحبه با شخص جوانی با حدود سی و دو یا سی و سه ساله کرد: - آقا ببخشید مزاحم شدم می تونم بپرسم ماهیانه چند حقوق می گیرید و چند تا بچه دارید ؟! - من کارخونه دارم و ماهیانه حدود 1میلیون و ششصد هزار تومان حقوق می گیرم و یک بچه شش ماهه هم دارم . - ازاین حقوق و اوضاع اقتصادی راضی هستید؟ ! - با عصبانیت داد زد : نه خیر آقا چطور راضی باشم ؟!!! - مصاحبه گر با تعجب گفت: من همین چند دقیقه پیش با کسی مصاحبه می کردم با یه بچه دانشجو و ماهی 250000 تومان راضی بود از زندگی و گفت داریم سعی می کنیم دخل و خرج رو درست کنیم چرا شما اینطوری و با عصبانیت می فرمائید که نه خیر آقا راضی نیستم ؟!!! جوان با کمی تامل جواب داد : اون بنده خدا قصد داره زنده بمونه و داره برای حیات تلاش می کنه ولی من می خوام زندگی کنم . راستی ما زنده ایم یا زندگی می کنیم ؟!!! راستی رفقا به نظر شما بین تعریف زندگی در دنیای بولدوزرها یا دنیای اکونومیک با تعریف زندگی در دنیای الهی و غیر مادی چه فرقی وجود داره ؟!!!
پی نوشتها : -------------------- 1. منظور از با خمیر گیر های نانوایی از خانه بیرون می رفتن و با مطربهای مجالس شادی به خانه بر می گشتن همان صبح زود رفتن و شب دیر وقت برگشتن است . 2. منظور از بوق هاپو تا سوت عمو همان صبح زود و دیر وقت شب است . موضوع مطلب : به نام خدا همیشه در کتابهای تاریخی دوران تحصیل می خودندم که امر کبیر مرد بزرگی بوده و با اقتدارو درایتی وصف نشدنی ایران را اداره می کرده و موجب پیشرفت کشور شده و کارهای زیر بنایی زیادی در دوران ایشان اتفاق افتاده، اما رمز و رازش را نمی دانستم تا اینکه بخشی از نامه ایشان به ناصر الدین شاه راکه روی یه ورقه A4نوشته شده بود،خواندم و با خودم فکر کردم که اولا عجب شخصیت جالبی داشته این مرد بزرگ تاریخ ایران و اسلام و ثانیا یکی از رازهای موفقیتشان می تواند همین توصیه خودشان باشد .... به این فکر می کردم که اگر توصیه ها در کشور کم شود تحولی عظیم در اداره امور کشور اتفاق خواهد افتاد . اما متن نامه ایشان: قربانت شوم الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده موثق الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده اید. فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بیاورند تا اعلی حضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله میسر نمی شود. زیاده جسارت است ، تقی
موضوع مطلب : سه شنبه 86/5/16 :: 2:21 عصر
به نام خدا یکی از دوستانم می گفت من در گروه شهید چمران همرزم آقا بوده ام و با هم تمرین موتور سواری و تیر اندازی و عملیات چریکی می کردیم .... با اینکه هم سن و سال بودیم ، ایشان جذابیتی وصف ناشدنی داشتند و من این اثر را در نماز شبها و مناجاتهای ایشان میدیدم .... می گفت من تمام عشقم این بود که نیمه شبها پشت درب سنگر یا اتاقی که ایشان بودند بایستم و از گریه ایشان و تزرع ایشان گریه کنم و لذت ببرم ....
سردار باقر زاده می گفت : در تاریخ ۲۸ خرداد ۸۶ (نزدیک 40 روز پیش) 5 شهید گمنام در منطقه ولنجک تهران به خاک سپرده شدند. پس از به وجود آمدن مشکلاتی برای تدفین در محل در نظر گرفته شده، مسئولان برگزاری مراسم از قرآن کریم چاره جویی می کنند که این آیه آنان را راهنمایی می کند: " و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلا الله فاوا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته و یهیّیء لکم من أمرکم مرفقاً" (و هنگامی که از مشرکین و آنچه غیر از خدا می پرستیدند روی گرداندند رو به جانب کهف کردند...) ولنجک یکی از مناطق شمالی شهر تهران است و به کوه های شمال تهران متصل می شود؛ استخاره تکلیف را روشن کرد.
خدای علی (ع) شاهد است، خدای زهرا (س) شاهد است، من نمیدانستم که در این منطقه غاری هست. به برادر بسیجی، هاشم گفتم برو ببین در آن اطراف غاری داریم؟ گفت بله، یک چیزی هست. ظاهرا سازمان زلزله شناسی جایی را در دل کوه ساخته و غاری وجود دارد" گویی آنجا از مدت ها پیش برای میزبانی شهیدان گمنام آماده شده بود؛ مراسم تشییع و تدفین شهدا در غار با حضور خیل با شکوه ملت شهیدپرور برگزار شد و شهدا در غار آرام گرفتند و این غار، کهف الشهداء نام گرفت. گویی آنجا از مدت ها پیش برای میزبانی شهیدان گمنام آماده شده بود؛ مراسم تشییع و تدفین شهدا در غار با حضور خیل با شکوه ملت شهیدپرور برگزار شد و شهدا در غار آرام گرفتند و این غار، کهف الشهداء نام گرفت.
گویی آنجا از مدت ها پیش برای میزبانی شهیدان گمنام آماده شده بود؛ مراسم تشییع و تدفین شهدا در غار با حضور خیل با شکوه ملت شهیدپرور برگزار شد و شهدا در غار آرام گرفتند و این غار، کهف الشهداء نام گرفت. نمیه شب با ناباوری شهدا به استقبال رهبرشان آمدند و او را به کهف استقبال کردند ... آقا شب را با آنها گل می گفت و گل می شنفت ... گویی در خیل رزمندگان و همرزمان حضور یافته اند ... با هم می خندیدند ... گریه می کرند ... نماز شب می خواندند ..... خاطره می گفتند و روحیه می گرفتند و روحیه میدادند ... آقا نماز صبحش را که خواند خبر نگاران فهمیده بودند و دیگر رسانه ها و دوربین خبرنگاران محرم این مجلس با شکوه نبود .... شهدا در کهف خوابیده بودند و آقا آنها را ترک کرد ... چه کسی می داند که آرزوی آقا چیست ؟!!!! شاید ... موضوع مطلب : به نام خدا برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
نمی دانم در عالم چه رازی است که او این چنین دعوت شده و این دعوت نامه را در معرض دید ما قرار داده اند ؟!!! شاید می خواهند بگویند اگر با ما سر و سرٌی داشته باشی دعوتنامه میفرستیم خدمتتان حتی اگر شیعه نباشی ؟!!! ------------------------------------------------------------------ دوستان عزیز سلام شهادت جانگداز بانوی مکرم اسلام خانم حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد. مدتهاست که می شنوم افرادی جویای نام ، دین را در گرو دنیا می بینند و فکر می کنند که شیعیان مرتضی علی علیه السلام دینشان در گرو نان و مطاع دنیاست واستناد می کنند به کلام مولا که اگر فقر از دری بیاید ایمان از در دیگر بیرون خواهد رفت غافل از اینکه دین فروشان شیعه نیستند...
راستی رفقا سئوال من این است که واقعا جبهه ما پر بود از بچه های بالای شهری و پولدار یا مجید سوزوکی های قبل از استحاله شدن در فیلم اخراجی ها (مجید سوزوکی با غیرت و شرافت واقعی همانطور که خدا می شناسدش )؟!!!
منظورم این است که حساب بانکی آنها چقدر بود ؟ این معادله را حل کنید و جایزه بگیرید .... اصلا یک سئوال دیگر : تصور کنید جوانی با حدود 13 سال سن و صورتی که هنوز مو یا در اصطلاح ریش برآن جوانه نزده ، دارنده یک دست لباس خاکی و یک شماره حساب بانکی خالی از موجودی و مادری مریض و رنجور و پدری از کار افتاده ، ساکن تهران حلبی آباد...
لطفا با در نظر گرفتن شرایط این جوان به گزینه های زیر جواب دهید : الف : این پسر به جبهه می رود اما دین فروشی می کند چرا که پول ندارد ب: این پسرغلط می کند به جبهه برود چرا که اگر فقر از یک در بیاید دین از در دیگر می رود ج : جبهه رفتن دین می خواهد ، او که پول ندارد!!! د : دین داری پول می خواهد ، او شماره حسابش خالی است.!!! امروزه نمی دانم با چه هدفی فیلم فقر و فحشا می سازند و ادرس مراکز فحشا می دهند و تشویق می کنند به گمراهی و ضلالت و این باب را باز می کنند در جامعه که اهای ایها الناس شما که فقیرید باید بی دین باشید چرا که اگر فقر امده دین باید برود و لابد است این ماجرا .... نمی دانم چرا این حدیث در مورد یاران امیر المومنین علیه السلام مصداق نداشت که تاریخ در این باره می نویسد شبی که دشمنان علی درب خانه ابوذر رفتند تا او را بخرند خانواده او سه شبانه روز بود که چیزی برای خوردن نداشتند با این حال او علی فروشی نکرد و گفت اولا شما اینقدر غافلید که فکر کرده اید من علی فروشم و ثانیا به اربابان خبیثتان بگوئید :قیمت علی همین اندک کیسه های زر است ؟!!! روزی که برای اولین بار فیلم فقر و فحشا را دیدم حسابی داشتم می ترکیدم که با این جسارت محلهای فحشا را ترویج می کنیم و فکر می کنیم داریم ناموس شیعه را نجات می دهیم غافل از اینکه یا آدرس به دین فروشها دادیم و یا آدرس به خریداران دین به قیمت مفت....
وقتی که در خیابانها می بینم که روی دیوار اطلاعیه زده اند که کلیه می خرند از جهتی ناراحتم که چرا در این مملکت فقر بیداد می کند و فقرا در رنج و عذابند هنوز؟!!!
و از جهتی خوشحالم که شیعه مرتضی علی شیعه است .... شیعه مرتضی علی کلیه می فروشد ...اما دین هرگز ... کاش کسی پیدا می شد مستندی با نام فقر و ایمان می ساخت تا تصویر دین داری شیعیان مستند شود به تصویر رسانه ای ...
موضوع مطلب : به نام خدا سلام چند روزیه صاحب خونه جوابمون کرده و حسابی داریم در به در دنبال یه متر جا می گردیم و جاتون خالی کفشای آهنی رو پا کردیم و داریم جستجو می کنیم تو بنگاههای معاملاتی و الحمد لله صداقت این بنگاهی های محترم البته بعضی هاشون ما رو شهید خودشون کرده . چند روز پیش که خونه رسیدم دیدم خانم پای سیستم نشسته و داره تو سایتها دنبال خونه اجاره ای می گرده بعد یکی دو ساعت یه دفعه با یه صدای همراه با خوشحالی صدا زد بدو پیداش کردم .... با عجله دویدم تو اتاق و دیدم رو یه سایت یه شماره همراه تهران تو سایت هست و نوشته خانه 80 متری اجاره ای در میدان رسالت با 7000000 رهن کامل ... داشتم شاخ در میاوردم و زوق زده شده بودم .... تو ذهنم یه خونه شبیه این تصور می کردم و تو دلم داد می زدم خدایا دمت گرم بالاخره ما هم خونه دار شدیم : خدایی از دولت کریمه به بعد این اتفاقا نشدنی بود و خدایی کلی به جون پرزیدنت محترم دعا کردم که بالاخره این همه لبخند آقای وزیر مسکن جواب داده و قیمت خونه مناسب شده ... به شماره ذکر شده زنگ زدم و جویای مشخصات منزلشون شدم که گفت اجاره رفته اما تو شهرک نون و القلم یه خونه دیگه دارن که هم می فروشن و هم اجاره و رهن می دن .... خانمم گفت خوب بپرس عیب نداره ببینیم چند می گه ؟!!! ÷رسیدم چند ؟ گفت حدود 45 میلیون می فروشیم و حدود 6میلیون رهن و اجاره می دیم .... با تعجب گفتم همین الان آدرس بدین بیایم خدمتتون ... بنده خدا صاحب خونه محترم گفت : به ساعتتون نگاه کردین ؟!! گفتم: مگه چنده ؟!!! گفت الان ساعت 1 نصفه شبه و ما هم اتفاقی بیدار بودیم ... بعد کلی شرمندگی و عذر خواهی قرارمون شد فردا میدون رسالت .... تا صبح خوابم نبرد و سر ساعت خودمو رسوندم سر قرار .... نیم ساعت منتظر شدم اون بنده خدا نیومد فکر کردم که پشیمون شده و نیومدنش واسه همینه ... تو دلم می گفتم به قول این برگزار کنندگان نمایشگاه دیجیتالی عجب کیس هلویی رو از دست دادم آآآ !!! تو این فکرا بودم که موبایلم زنگ زد و گفت آقا چرا نمیاین ؟!!! زبونم بند رفته بود ... با زحمت فراوان گفتم ش ش ش شمائید ؟!!! من میدون رسالتم ... کجا بیام ؟!!! گفت خوب منم میدون رسالتم چرا نمی بینمتون ؟!!! گفت: نزدیک دانشگاه آزاد !!! خیلی تعجب کردم که چرا تا حالا نشنیدم که دانشگاه آزاد تو میدون رسالت باشه ؟!! بعد کلی آدرس دادن و نشونی گرفتن فهمیدم که هم اون بنده خدا سر کاره و هم من .... اون بیچاره میدون رسالت کرمان ایستاده و من میدون رسالت تهران .... تازه فهمیدم که مثل همه قول و قرارهای وزیر محترم مسکن سرکاریم اساسی.... موضوع مطلب : بسم المعشوق
در سالهای دور شب 24 تیر ماه نوری به زمین ساطع شد که عالم آدم را متحیر نمود. نوری از جنس بلور ... آدمی از جنس خدا .... آدمی که فرشته ها به حضورش در میان بشرغبطه می خورند... یاری دهنده ای که از ابوذر و سلمان و مقداد و ... محکم تر بود و کوه به عظمتش حسادت می کنند ... ناصر و یاوری که مهدی فاطمه به او افتخار می کنند ... سیدی خراسانی ... ما را شاد باش قدومش این پیام است که: ای رهبر و مولای ما، در پیش خدای متعال گواهی بده، که ما در راه تو تا آخرین نفس ایستاده ایم... موضوع مطلب :
اصابت یک فروند موشک به برج ساعت حرم امامین عسگریین(ع) در سامرا، به تخریب این برج انجامید... به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از پایگاه اطلاعرسانی "هجر"، یک سرگرد عضو واحد حراست ارتش عراق با اعلام این خبر، تصریح کرد: اصابت یک فروند موشک آر.پی.جی به این برج، به تخریب شدید آن انجامید. (الحمد لله این خبر تکذیب شده است ) موضوع مطلب : بسم المعشوق
بچه ها سلام تا حالا دیوانه شدین ؟! تا حالا دیوانه دیدید ؟! اصلا می دونید دیوانه کیه ؟! چقدر دوست دارید دیوانه باشید ؟! به نظرتون این دوانگی نیست که بخواد کسی دیوانه باشه ؟! اصلا به کی دیوانه می گن ؟! اینا همه سئوالهایی نیست که به ذهن من می رسه . بلکه سئوالای ذنی من بسیارند ... . شاید وقتی می گن دیوانه آدم معنای بدی ازش برداشت می کنه . حالا یه سئوال : به نظر شما دیوانه حسین (ع) کیه؟! به کی می گن دیوانه حسین ( ع) ؟! چند سال پیش بود که به همت محمد امین آقای حقیقت موفق شدیم سری به زنده ترین موجودات عالم بزنیم ... . ساکنین بهشت خدا ... .
حدود ساعت 10 بود که سوار ماشین شدیم و به طرف سعادت آباد حرکت کردیم.
آخر خیابون که رسیدیم تازه فهمیدیم که چقدر سعادت داشتیم که اومدیم دیوانه دیوانه های حسین (ع) بشیم . یه جایی یه تابلو بود که نوشته بود بیمارستان اعصاب و روان سعادت آباد . خیلی بهم برخورد مثل اینکه بهم فحش دادن.غیرتم به جوش اومده بود.نمی دونم چرا شاید این بیمارستان نوشتن و این اعصاب و روان برام یه ذره سخت بود تحملش. شاید باید روی اون تابلو می نوشتند بهشت خدا... . یا می نوشتند : به طرف منزلگاه شهیدان زنده خدایی... . یا شاید هم باید می نوشتند عرش خدا روی زمین ... . شایدم هم بهتر بود بنویسند سند چشم انداز غیرت و مردانگی مردم تهران و ایران ... . منزل غیرتمند ترین غیرتمندان عالم ... . وادی نور ... . فرودگاه ملائکه الله... .
و خلاصه هر چه اسم خوب و با مسماء می شد برای اونجا گذاشت تا معنای اون بهشت خدا را بده .
نمی دونم اونجا کجا بود ؟! چه چیزی روی تابلوی اونجا باید می نوشتند ؟! یا به طرف چی و کجا داریم نزدیک می شویم ؟!
وقتی می شنیدم منصوری اون جانباز سر افراز می گفت : برای دینم رفتم برای مردمم رفتم. نه هوشی در سر بود نه عقلی بود تا بفهمم که این مرد ترین مرد عالم چی می گه؟! وقتی می گفت : ان شا الله اقا بیاد مثل اون بود که معنای تازه ای از مهدویت زنده شده بود برام . مثل اون بود که مهدی فاطمه اماده ظهور بود و خون تازه ای در رگهام جریان پیدا می کرد. و معنای انتظار رو می فهمیدم ... . باور نمی کنید که چقدر دردناک و خجالت آور بود که جانبازی باهمه جراحتی که براو وارد شده بود. وقتی ازش پرسیدم : چرا رفتی ؟! گفت برای دینم رفتم و باز هم میروم چون فرمان امامه ... وقتی که یکی از این بهشتی ها می گفت وظیفم رو تشخیص دادم و انجام دادم.= از خودم پرسیدم راستی وظیفه ما چیست ؟ ! فرمان امام ما چیست ؟! نمی دانید چقدر با صفا بود امیر هوشنگ افتخاری پور همان که به محض دیدم ما از ته سالن دوید و اومد وگفت من برادر طلبه شهید بسیجی عارف علیرضا افتخاری پورم عضو گردان عمار لشکر محمد رسول الله ... . چقدر زیبا بود صدای سوت بلبلی زدن رمضانی اون جانبازی که اهل سواد کوه بود و برای روحیه دادن به بچه های آسایشگاه یا همان بهشت خدا در تهران - سعادت آباد سوت بلبلی میزد . گوئیا همت تمام قامت ایستاده بود و داشت به بچه ها روحیه می داد ... گوییا مسیح کردستان زنده شده بود و مردم را به جهاد و غیرت می خواند. چقدر سوزناک می خواند محمد علی مهدی زاده اهل قم همون بسیجی عارف و شهید زنده ای که به زعم خیلی از ما اهل زمین دیوانه و روانی و بیمار واهل بیمارستان و به زعم الهیون عالم عارفترین عرفای زمانه. خدا یا اینجا کجاست ؟ !
یاد سپهر بخیر! من شنیده بودم داستان اصحاب کهف رو که وقتی فهمیدند پولشون دیگه سکه نداره و خلاصه خیلی چیزهای دیگر رو. از خدا خواستند وفاتشون رو برسونه مبادا این بچه ها مثل سپهر دعای عجل وفاتی بخونند ؟! مبادا خانواده هایشان احساس حقارت کنند؟!هیچوقت یادم نمی ره اون جانبازی رو که تعریف می کرد تو میدون ولیعصر تهران رفته بود و از خانمی پرسیده بود چرا شلوار شما اینقدر کوتاهه و اون خانم گفته بود: احمق بی شعور متحجر این ترقی و پیشرفته به این می گن کلاس . و اون جانباز به تشنج افتاده بود و با بر خورد بد پلیس و مردم مواجه شده بود. پیش اون مردترین مردای عالم و غیور ترین غیرتی های هستی کم آوردم و اشکم جاری شد. راستی رفقا اینها چه کسانی هستند ؟ ! کلید ترقی ما ؟! سند پست و مقام ما ؟! سند غیرت امت حزب الله ؟! آدمهایی که به درد دفن شدن در بیمارستانها و به قول امروزیها یعنی همان مترقی نماها وامروزیها تیمارستانها می خوردند؟! مگر نه اینکه هنوز هم که هنوز است در دانشگاههای ایران عده ای در رشته باستان شناسی درس می خوانند تا استخوانهای پوسیده سربازان هخامنشی و سلجوقی و غیره را کشف کنند؟! مگر اینها همسنگران شهدا نبودند؟! مگر اینها سند زنده انقلاب نیستند ؟! مگر اینها واسطه نان وآب پشت میزنشینها نیستند ؟! پس چرا باید زیر آوار فراموشی دفن شوند ؟!
مگر ما به شهدا بدهکار نیستیم ؟! باورنمی کنید وقتی که یکی از این جانبازان بزرگواردرگوش من گفت با انقلابی که به دست شما سپرده ایم چه کرده اید؟! ازخداطلب مرگ کردم ! باورکنید ما مسئولیم ؟! قبرستانهای تحجر و پوسیدگی هخامنشی و سلجوقی و ... را رها کنید البته نه رها نکنید اما به پهلوانهای زنده هم نیم نگاهی بیندازید چرا که پهلوان زنده را عشق است . سری به بهشت خدا بزنید که بهشتیان آغوش به رویتان گشوده اند . موضوع مطلب : دیروز جلوی درب فرهنگ سرای پایداری داشتم رد می شدم که دختر بچه 10 ساله ای از من سئوال کرد : می شود با یک مرد دست داد ؟! به او گفتم نه مگر اینکه با شما محرم باشد . در نگاه معصومانه دختر بچه، این را حس می کردم که به من، با نگاه یک آدم دو رو می نگرد .... از او پرسیدم عمو جان چرا اینطوری نگاه می کنی ؟! گفت چرا حرفهایی را می زنید که خود عمل نمی کنید ؟! به او گفتم : من تا به حال با هیچ نامحرمی دست نداده ام ! او گفت آقای خاتمی چطور ؟!
مگر او هم یک طلبه نیست ؟!
سئوال عجیبی بود ! ساعتها ذهنم را به خود مشغول کرد بود که واقعا مگر آقای خاتمی یک طلبه نیست ؟ به فرض که دست دادن با یک خانم اجنبی یا فشردن شانه یک زن مسلمان خلاف شئونات اسلامی نیست که البته طبق فتاوای علمای عظام هست . فیلم سالگرد دوم خرداد و دسته گل آقای خاتمی یادم می اید که استاد ما حضرت آیت الله صاحب الزمانی می فرمودند: علما باید اهل احتیاط باشند ، اگرروزی لباس روحانیت پوشیدید و دیدید نمی توانید شان آن را رعایت کنید به ان لطمه نزنید و آن را به تن نکنید . یادم هست که خود ایشان وقتی نتوانسته بود جواب خانمی را بدهد که از او پرسیده بود آشیخ ساعت شما چند است ؟! گفته بود نمی دانم . آن خانم او را خطاب قرار داده بود و گفته بود: خوب پس چرا تو که چیزی به این سادگی را نمی دانی لباس رسول الله پوشیده ای تا آخر عمر چفیه به سر می بست عوض عمامه.کما اینکه ایشان عالم بی نظیری بودند . نمی دانم آقای خاتمی چرا ملبس به این لباس فاخر شده اند ؟! فقط این را می دانم که رای آوردن و رئیس جمهور شدن و یا رئیس مجلس شدن و یا هر ریاست دیگری را به دست آوردن به لکه دار کردن لباس رسول الله نمی ارزد . تا به حال در طول دوران طلبگی ام ندید و نشنیده بودم که طلبه ای شعون روحانیت را زیر سئوال برده و این آبروی حسینی و فاطمی و علوی را لکه دارد کند . البته این منهای لطماتی است که ارزشهای اسلامی در زمان هشت سال حکومت آقای خاتمی خورده است و هنوز هم اثرات آن لطمات در خیابانها مشهود است . امیدوارم که دادگاه ویژه روحانیت لااقل ازایشان بپرسند که چرا این اتفاق افتاده است و ذهن این همه جوان و نوجوان پر از سئوالها و شبهات شده است. چندهفته پیش که بحث ازدواج موقت مطرح بود همه نظر می داند و نقد می کردند ، اما امروز که حرف از تجاوز به حریم عفت عمومی است ، حرف از ترویج فسق در جامعه است و حرف تخریب اذهان نسل سوم و چهارم انقلاب ،همه زبان در کام برده ایم و ساکتیم ... موضوع مطلب : موضوعات
پیوندها
امکانات جانبی بازدید امروز: 17 بازدید دیروز: 6 کل بازدیدها: 320804 |
||